مَـــــــــــــــأویِٰ مـــــــــــــــاوی

_کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست_

مَـــــــــــــــأویِٰ مـــــــــــــــاوی

_کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست_

مَـــــــــــــــأویِٰ مـــــــــــــــاوی

به علت نشست برف غم و غصه و باران سیل آسای دلتنگی از چشم هایم، تمام پرواز ها به مقصد لبخند کنسل است!

آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است


سرآغاز موجودی به نام انسان:

همه ی ما یک نفر بودیم؛

نامیرا و واحد.

روح تسهیم شد و هر کدام تکه ای را برداشتیم...

  

download 

پ.ن: یه نمه فلسفیه. این عقیده منه که مسلما جای بحث و ایگنور هم داره‌‌.

با احترام پذیرام🌱

۱ نظر ۳۱ تیر ۰۳ ، ۲۱:۵۱
^^ 𝐿𝑎𝑑𝑦

توجه: این پست حاوی مقادیری چندشیجات می‌باشد.

 

حس پشه ای را دارم که در تاپاله‌ی اسب هایی که دلپیچه گرفته اند، گیر افتاده. هوس کرده ام گردن‌ یک سری ها را سوراخ کرده و خونشان را مک‌ بزنم. 

بنده از خرمگس لوچ چپر چلاق [بلا نسبت مگس های کور معلق] کمتر ام اگر بگذارم بشری روی مخم سواری کند و تر بزند به اعصابم. اگر کسی اشک هایم را ببیند، شبانه چهار دست و پا به جنگل های فندقلو ی اردبیل رفته و با گرگ ها زوزه می‌کشم [درصورتی که به هفده روش سامورایی قیمه قیمه ام نکنند و قاطی بزاق لزج لای دندان هایشان مزه مزه نشوم]

اینجانب در حضور اندک شاهدان و خوانندگان و صاحب قلمان این محفل نه چندان پرفیض، بیان می‌دارم؛ در صورتی که خلاف این عهدنامه عمل کنم خود را با دستمال مستراح دار زده و از شر دیو و دَد دیار فانی، در گورستان حشره های همه چیزخوار پناه می‌گیرم تا از لاشه ام تناول کنند؛ باشد که به سوی دیار باقی رهسپار شوم...

۰ نظر ۱۵ تیر ۰۳ ، ۱۷:۰۴
^^ 𝐿𝑎𝑑𝑦